سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعری از یه آریانی عاشق

ارسال‌کننده : مجید... در : 86/5/11 2:7 عصر

حداقل، دست پایین می گند علی

الاله ای تو وسعت دشت وفاست با اون چشای مهربون میگه به ما که اهل ماست می سازه باز ترانه ای برای من برای تو شنیدن صدای اون دوای من دوای تو تا اسم معشوق می برند میگم علی پهلوان کم نی اخه سه ساله که دوست دارم تا بی کران من گاهی احساس میکنم تخیلی تخیلی کاش می شد این تصورم می کرد یه کم تحولی اما همش همیشه تو یکی دو خط جواب میدی راضی نمی شه این دلم می شه سه خط جواب بدی؟ هر چند سه خط کمه بازم برای این سه سال من اما نذار ارزو مو به گور برم همراه تن اگه قسم بدم تو رو به این گروه اریان قول می دی که صدام کنی دختر شاه پریان؟ اگه همش به دور تو بچرخم عین صد تا سن قول می دی که صدام کنی خواهر من ، خواهرمن؟ نذار که بیش از این دلم ریش ریش این قصه بشه نذار همین یخ کم امید قربونی غصه بشه قصم به اون طرف دارات که گم شدم تو اسمشون تو ذهن تو نمی مونم با این همه هجومشون هجوم اوردن تو دلت جایی نمونده واسه من اما اگه خودت بخوای می شم واست گل سمن چشمای پاک و صاف تو نشونه ی طبیعته کشونده من رو طرفت خودش یه نوع شریعته قصم به تنها ودنم نیت شومی ندارم خدا نکرده نمی خوام وصله به قلبت بزنم ازت می خوام که حق بدی به این دل سه سالگیم فقط با یک کلام تو زنده می شه ازادگیم یه بار بگو دوسم داری تو کلٌ عمر این زمین به عنوان هوادارت حداقل، دست پایین




کلمات کلیدی :